31

ساخت وبلاگ
31...
ما را در سایت 31 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maboutelaheg بازدید : 196 تاريخ : جمعه 15 دی 1396 ساعت: 2:21

به قدری حرفای مزخرف میاد تو ذهنم که واقعا حوصله ندارم تایپش کنم.

فقط اینکه زندگیم به طرز خنده داری یکنواخت شده. ولی خب من این یکنواختی رو دوست دارم. 

تازگیا هیچی درس نمیخونم. فقط یللی تللی :(

من به هیچ قبرستونی نمیرسم با این مدل خوندنم :’(

الانم باید بلند شم کم کم کارهای درس آزمون های روانی۲ رو انجام بدم برای بار-آن

31...
ما را در سایت 31 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maboutelaheg بازدید : 193 تاريخ : جمعه 15 دی 1396 ساعت: 2:21

دلم خیلی امروز گرفته و از دست خودم عصبانی ام. یه عالمه کار مونده و تموم نشده دارم ولی به قدری فکرم درگیره که نمیتونم حواسم رو جمع کنم. شدیدا احتیاج دارم برم پیش یک روانکاو تا از اساس و پایه با خودم و شخصیتم و ناخوداگاهم آشنا بشم. ولی جلسات روانکاوی ، هرکدوم بین ۱۰۰ تا ۱۵۰ تومنه! در سال میشه ۴میلیون و ۸۰۰ تا ۷میلیون و ۲۰۰ ولی خب میدونین؟ می ارزه. حداقل آدم خودشو میشناسه و میفهمه که چند چنده با خودش تو زندگی. الان دارم خلاصه روانپزشکی کاپلان سادوک جلد دوم ، صفحه ۴۷۳، فصل ۲۲، اختلالات شخصیت رو میخونم. فردا باید همشو ارائه بدم. برای درس علوم اعصاب هم فردا باید اون قسمتی که استاد از کتابی که داره ترجمه میکنه رو ترجمه کنم براش بهش تحویل بدم. امروزم کلاس آمار روش پژوهش رو نرفتم. دو هفته پشت سر هم نتونستم برم. مطمئنم استاد یه چیزی بهم میگه. 31...ادامه مطلب
ما را در سایت 31 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maboutelaheg بازدید : 198 تاريخ : جمعه 15 دی 1396 ساعت: 2:21

دلم میخواست میرفتم کرمانشاه...

کاش میتونستم..

کاش اجازه ش رو داشتم... 

جیگرم کباب میشه وقتی میبینم مردم کشورم اینطوری رنج میبرن

31...
ما را در سایت 31 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maboutelaheg بازدید : 178 تاريخ : جمعه 15 دی 1396 ساعت: 2:21

عجب آدم های عجیبی شده ایم... فلان فیلم را میبینیم یا فلان کتاب را میخوانیم و عاشق عشق "پاک" میان کارکترهایش میشویم. "وای بهترین فیلمی بود که دیدم!" "این کتاب زندگیمو تغییر داد!" "چقدر عشقشون قشنگ بود!" اما، یک نفر که عاشقانه عاشقی میکند را که میبینیم، آتش درون چشمانش را که میخوانیم، فوری ترش میکنیم و تنمان مور مور میشود و میگوییم "فیلمشه!" ‎"مگه میشه؟ عشق و عاشقی مال فیلماس!" عجب... از کی تابحال ما برای چیزهای خیالی اشک میریزیم و خوشحالی میکنیم و خودمان را تغییر میدهیم، ولی چیزهای واقعی را طرد میکنیم و برچسب قلابی بودن را با اطمینان کامل رویشان میزنیم؟ از کی قضاوت به عهده ی ما افتاده؟ انقدر غرق شده ایم در این خیالات و توهمات دروغین که کامل باورمان شده که هر چیزی که قشنگ باشد و ستودنی، مطمئنا سوژه ی داستان فیلم و کتاب هاست نه بیشتر.  عجب آدم های عجیبی شده ایم... | #امیررضا_لطفی_پناه | . @madamekotrelchannel 31...ادامه مطلب
ما را در سایت 31 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maboutelaheg بازدید : 194 تاريخ : جمعه 15 دی 1396 ساعت: 2:21

پیش‌تر هیچ‌گاه از آذر ننوشته‌ام. یعنی اگر امروز هم تاریخ را نمی‌دیدم، هیچ یادم نبود چنین آدمی توی زندگی‌ام بوده. با آن موهای مشکی کوتاه و چشم‌های مشکیِ درشت و لاک مشکی ناخن‌هاش. رابطه‌مان، بیشتر مردانه بود تا عاشقانه. حتا دوسه باری هم که توی خانه تنها شدیم، یا داشتیم فیلم می‌دیدیم، یا بدون دمپایی دستشویی می‌رفتیم یا آروغ‌های بلند می‌زدیم و می‌خندیدیم. با این حال، اگر خوب یادم باشد، عاطفی‌ترین لحظه رابطه‌مان، آن وقتی بود که دزدکی پیچیدیم شمال. سال دوم دبیرستان بودیم. از یک هفته قبل به مامان‌هایمان گفته بودیم قرار است از مدرسه برویم تولد یکی از بچه‌ها. باباهایمان گفته بودند قبل از نُهِ شب خانه باشیم. شمال که رسیدیم، ظهر شده بود؛ اما سوز برف و بادی که از سمت دریا می‌آمد، نمی‌گذاشت روی زمین بنشینیم یا حتا درست بایستیم. آذر، آستین‌های پلیورش را کشیده بود روی انگشت‌هاش و مرتب ها می‌کرد. کمی که گذشت دیدم خودش را آرام به من که پشتش ایستاده بودم، فشار می دهد. یک لحظه شنیدم که گفت: «خیلی سردمه مرتضا.»  روی زیرپیراهنم، یک بافتِ زیپ دار قدیمی پوشیده بودم. لباس را در نیاوردم، اما دست‌هایم را دورش حلقه کردم و به خودم فشارش دادم. مرتب هم سرم را این طرف و آن طرف می چرخاندم که کسی نیاید. گفتم: «گرمت شد؟» یک آروغ مشتی زد و ادامه اش را به «آره» چسباند. نیم ساعت بعد دوباره برگشتیم سمت تهران و نُه ن 31...ادامه مطلب
ما را در سایت 31 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maboutelaheg بازدید : 186 تاريخ : جمعه 15 دی 1396 ساعت: 2:21

تو فکرم که یک داستان بنویسم. داستان با محوریت بیماری های روانی و اختلالات. هنوز انتخاب نکردم با کدوم اختلال باید شروع کنم. دیشب یه سریال در مورد اختلال تجزیه هویت( اختلال چند شخصیتی D.I.D) نگاه کردم. به قدری تحت تاثیر قرار کرفتم که دلم خواست رو این موضوع بیشتر کار کنم و حتی اگه بشه پایان نامه رو رو این موضوع بذارم. ولی خب پایان نامه اونم برای همچین اختلال نادری یه کار سخت و نشدنیه. حس و حال سریال عجیب غریب بود.. کلی پاش گریه کردم :( بیشترین چیزی که تو واحد های درسی روانشناسی بهمون یاد میدن اینه که تمام کسایی که بیماری روانی و اختلال دارن آدمای تنها و آسیب پذیری هستن. همشون به خاطر شرایط بد زندگی که اکثرا کودکی شون رو نابود کرده اینجوری شدن . این که ما به عنوان روانشناس به چشم یک آدم خطرناک و مشکل دار نگاهشون کنیم جفاست در حق این افراد. تقریبا تمامشون افسردگی دارن چون جامعه طردشون میکنه. چقدر روابط پدر و مادر مهمه. شما رو به تمام مقدسات قسم اگه بلد نیستین چطوری رفتار کنین و چطوری به همسرتون احترام بذارین و بهش عشق بدین بچه دار نشین. تنها نتیجه ای که به بار میاد بچه ها افسرده که مستعد بیماری های مختلف میشن هست. اگر بدونین هر رفتاری که با بچه دارین حتی همین لوس کردن بچه ها چه عواقبی به همراه داره هیچ وقت همچین ظلمی در حق بچه هاتون نمیکنین 31...ادامه مطلب
ما را در سایت 31 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maboutelaheg بازدید : 156 تاريخ : جمعه 15 دی 1396 ساعت: 2:21

نزدیک های ازدواجشه مامان بابام آوردنم مسافرت!  . . . ولی تو منو دوست داشتی.. خیلی هم دوست داشتی. فقط من میدونم❤ بقیه که نمیدونن چقدر همو دوست داشتیم :) خاله جونم همش میگه نگاه کن ببین سر شما دوتا جوون عاشق چی آوردن.. نامه هایی که برای هم نوشتیم رو احتمالا انداختی دور.. همونایی که وقتی میخواستی تموم کنی همه چیو و خدافظی کنی ازم با اشک چشم مینوشتی برام و تمام صفحه های نامه هامون خیس اشک شده بود. 31...ادامه مطلب
ما را در سایت 31 دنبال می کنید

برچسب : الهه, نویسنده : maboutelaheg بازدید : 143 تاريخ : شنبه 25 شهريور 1396 ساعت: 19:37

یه چیزی رو بهتون بگم؟ سه چهار سال پیش ، اون موقع که تازه مد شده بود دخترا و پسرای مملکت یکی یکی عکسای داغونشونو میذاشتن تو اینستا و معروف میشدن ، نیلوفر بهبودی مد شد یه دفعه. راستش منم دوس داشتم چشمام به خوشگلی نیلوفر میبود. اون موقع ها نمیدونستم چندتا عمل فقط روی صورتش انجام داده تا قیافش اون شکلی شده. البته عمل زیبایی بد نیست. منم دماغم وقتی ده سالم بود شکسته و باید برم عمل کنم. ولی نمیدونم چرا 31...ادامه مطلب
ما را در سایت 31 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : maboutelaheg بازدید : 178 تاريخ : شنبه 25 شهريور 1396 ساعت: 19:37

امشب رفته بودم کتاب بخرم، نشسته بودم داشتم قسمت داستان های خارجی ش رو نگاه میکردم و دنبال کتاب "مردی به نام اُوِه" میگشتم که دوتا دختر اومدن و یکی از فروشنده ها اومد بهشون گفت اگه دنبال کتابی هستین میتونم کمکتون کنم.. اونا هم اسم یکی دوتا از کتاب های جوجو مویز رو گفتن. دیدم تو کتاب خوندن تازه کارن و بیشتر از ۱۰ تا کتاب تاحالا نخوندن، خواستم کمکشون کنم گفتم کتاب های جوجو مویز ارزش خوندن نداره عزیز 31...ادامه مطلب
ما را در سایت 31 دنبال می کنید

برچسب : چهارشنبه,بامداد, نویسنده : maboutelaheg بازدید : 175 تاريخ : چهارشنبه 15 شهريور 1396 ساعت: 3:30